از ایران فوروم

(لحظه ندیدنت)
صدایی از تو نمی شنوم...


انگار که فرسنگها با من فاصله داری.صدایت را در گوشم نجوا کن که مرهم

دل تنهایم است. به چشمانم بنگر تا غم ندیدنت را در نگاهم نظاره کنی.

در آسمان شیشه ای قلبم مرا ببین و به کوچکی دلم بیندیش ...

و در جاده زندگی مرا تنها نگذار که جز آرزوی با تو بودن هیچ نخواهم.






(چگونه فراموشت کنم؟)

چگونه فراموشت کنم که سالها در خیالم سایه ات

را می دیدم و طپش قلبت را حس می کردم و به جست وجوی

یافتنت به درگاه پروردگارم دعا می کردم که خدایا پس

کی او را خواهم یافت.

چگونه فراموشت کنم که همزمان با تولدت

در قلبم همه فراموش شدند



(امید)


الف.میم.یاء.دال.

چهار حرفی که می توانند آغازی دوباره باشند.سرنوشتی را از نو رقم بزنند یا حتی نجات

بخش یک زندگی از دست رفته شوند.و چه زیبا واژه ای می سازند این حروف به ظاهر پوچ.

واژه ای که می تواند پرونده ی یک گل نو شکفته باشد.گل امید.گلی که در باغ هر دلی نمی روید.

بارانی می خواهد از عشق و وفا و نورانیتی از مهر.اگر باغبان توانایی هستی باغی پر از غنچه های

نوشکفته ی امید .هزار بار تقدیم تو باد.



(میانبر)

امروز در پس آرزوهای گمشده ام دوباره تو را یافتم.

همانگونه مغرور و سرکش و این بار هم فکرم را

به تازیانه ی غرورت رنجاندی.

نمی دانم شاید آن روز که صفحه ی آرزوهای دست نیافتنی ام

را بستم فکر می کردم دیگر هیچ وقت به سراغت نخواهم آمد.

اما این دل تنهای من باز اشتباه کرد

و باز مسیر طولانی فراموشی را میانبر زد...