شاید هنوز هم
در پشت چشمهای له شده در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده ی مغشوش
بر جای مانده است
که در تلاش بی رمقش می خواهد
ایمان بیاورد به پاکی آواز ابها
شاید ؛ ولی چه خالی بی پایانی
خورشید مرده است
و هیچ کس نمی داند
نام آن کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته ؛ ایمان است .. .
(فروغ ) |