دیگر غروری نیست

(میخواهم دوباره متولد شوم!


میخواهم دوباره تازه شوم"


اما دیگر نه به اجبار ؛ اینبار میخواهم به شوق تو بیایم ..


بگذار بگویمت که دیگر خالی از غرورم


نمیخواهم بیندیشی به من ؛ نمیخواهم بخوانی مرا و حتی زمزمه کنی نغمه هایم را ..


میخواهم تنها نگاهم کنی ؛ تا باورت شود..


هرگز بدون تو قادر به زیستن نیستم ..


میخواهم آنقدر اشکهایم را ببینی که باورت شود"


دیگر هرگز غروری نیست


من همه محتاج تو ام  .. )