پائیز

وای از بهار" از زیبایی دروغی این روزگار..
بهار که می آید می مانم در وسعت بیکرانه ها " میشکنم در عمق فاصله ها؛ چشمانم خیره می مانند به کابوس این شب سیاه..
وای از این بهار" از این فصل زشت پرمدعا؛ که چه ساده امانت خدا را به لاشه ی سوزان تابستان می فروشد" بیزارم از تابستان؛ فصل دروغ و ریای این بندگان ..
و من عاشق مژده ی خزانم که خبر از بوسه ی یخ زده ی فصل زمستان دارد..
خبر از خواب عمیقی دارد که مرا باز به رویا ببرد..
فرصتی خواهد بود "
من که از جام شراب ؛ بی نصیبم کردند ..
خواب؛ فرصتی خواهد بود " لحظه ای مست شوم در رویا..