ادبی . دوستانه عاشقانه

نوشته های شخصی و دوستان

ادبی . دوستانه عاشقانه

نوشته های شخصی و دوستان

احساسات دات کام

توی کلبه توی بیشه


رو بخار گرم شیشه

می نویسم با تو هستم


از گذشته تا همیشه

کاش به شهر خوب تو


مرا همیشه راه بود


راه به تو رسیدنم


همین پل نگاه بود


مرا ببر به شهر خود


که خسته ام از همه کس


که خواب و بیداری من


هر دو شکنجه بود و بس .


تورا نگاه میکنم


که دیدنی ترین توئی


و از تو حرف میزنم


که گفتنی ترین تویی.

فردا که نیستی


فردا که نیستی


جای تو خالی در لحظه هایم دوباره هست



فردا که نیستی



بغض جدایی در گریه هایم دوباره هست


فردا که نیستی


ساعت دلگیر روی گذشته نشسته است

فردا که نیستی


پنجره روز از غم امروز شکسته است


فردا که نیستی

تکرار زندگی در ذهن لحظه ها دوباره هست


فردا که نیستی


آواز خستگی در متن کوچه ها دوباره هست


فردا که نیستی

کوچ پرنده ها ، غربت شاخه ها دوباره هست

فردا که نیستی

آغاز انتظار، راهی بی انتها دوباره هست


فردا که نیستی


جای تو خالی در لحظه هایم دوباره هست

فردا که نیستی

بغض جدایی در گریه هایم دوباره هست


فردا که نیستی

جمعه سنگین ساکت و غمگین دوباره هست

فردا که نیستی

یاد تو با من تا مرگ ، همنشین دوباره هست

لیلی- از فرهاد

همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟



لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد!؟



روی ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟



چرا از اونور ابرا دیگه بیرون نمیاد!؟



نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف



عکس اون چشمای قشنگ توی فنجون نمیاد



من و کشتی تو با این خنجر دوریت عجبه



چرا از این دله دیونه یه کم خون نمیاد!؟



مگه تو بیخبری موم رو پریشون میکنم



دل تو واسه مویه پریشون نمیاد



دل تو ازبس سفید و لطیفه مثل برف



از خجالت تو برفی تو زمستون نمیاد



تو دلم فقط یه بار مهمونی بود تو اومدی



درا رو بستم از اون وقت دیگه مهمون نمیاد



صدایه بارون قشنگه به شیشه که میخوره



اما با غم نجیب روی ناودون نمیاد



دو سه بار واسط نوشتم مثه آیینه میمونی



تو یه بار جواب ندادی چرا شمعدون نمیاد



عمریه اسیرتم اسیر اون چشمای ناز



یه ملاقاتی واسم یه بار تو زندون نمیاد



نمیگه کسی واسه مرمتش فکری کنیم



هیچکسی سراغ این کلبه ویرون نمیاد



زندگی بازیه شطرنج و من منتظرم



طرف مقابلم ولی به میدون نمیاد



گاهی وقتها اینقدر آب و هوام ابری میشه



که قد اشکای من از رود کارون نمیاد



گاهی وقتا با خودم میگم شاید میخواد ذوق بکنم



اما معلومه نخواد بیاد که پنهون نمیاد



اونکه برای دیدنش ستاره میچینی اهل نازه


پس با یه خواهش آسون نمیاد



تو نامه آخری کلی دلیل آورده بود 



مثلا چون تشنه اند ی اسایه تو گلدون نمیاد



لااقل کاش راستشو برای من نوشته بود



کاش واسم نوشته بود به خاطر اون نمیاد